رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن


رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن

رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن


رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن

رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن


رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن

رخش حسن ای جان شگرفی را به میدان درفکن


گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن

گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
گوی کن سرها و گوها را به چوگان درفکن
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
عشق را گه تاج ساز و بر سر عشاق نه
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
زلف را گه طوق کن در حلق مردان درفکن
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
عالمی از عشقت ای بت سنگ بر سر می زنند
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
زینهار ای سیم گون گوی گریبان درفکن
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
نیکوان خلد بالای سرت نظاره اند
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
یک نظر بنمای و آشوبی در ایشان درفکن
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
تن که باشد تا به خون او کنی آلوده تیغ
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
زور با عقل آزمای و پنجه با جان درفکن
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
کفر و ایمان را بهم صلح است خیز از زلف و رخ
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
فتنه ای ساز و میان کفر وایمان درفکن
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
آخر ای خورشید خوبان مر تو را رخصت که داد
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
کز خراسان اندرآ، شوری به شروان درفکن
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
شاید ار سرنامهٔ وصل تو نام دیگر است
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن